پيام
+
[تلگرام]
دلم ميخواست #پيانو نواختن را ياد ميگرفتم و هر لحظه مي نواختم؛
براي تو، براي خودم، و براي اين عشق توام با دوري و دلتنگي...
دلم ميخواست جاي تمامي پيانيست هاي جهان بودم و احساساتم را نت به نت به گوشت مي رساندم.
انگشت هاي کشيده و قلمي ام را روي کلاويه ها بازي ميدادم و روح موسيقي را در قلبت ميدميم.
امروز در خيابان، پيرمردي را ديدم که با نت هايي مملو از سوزِ عشق کسي را مي جُست و مردم از عشق بي خبر برايش اسکانسي مي انداختند و عکسي مي گرفتند و ميرفتند.
ساعت ها کنارش ايستادم و خيره ماندم به دستان غمگيني که به نرمي روي کلاويه ها بازي ميکردند و دختري را مي جستند که به گمانم اکنون سن و سالي دارد؛ لابد او هم هر پاييز شالگردني مي بافد تا مبادا سرما مهمانِ ناخوانده شود و در سينه ي محبوبش جا خوش کند.
من بلد نيستم تو را با آواي پيانو بجويم...
حتي بلد نيستم رنگ به رنگ کلاه و شالگردن ببافم براي زمستان ها و پائيزهاي پيش رويت، من هيچ هنري ندارم.
من هيچ کاري بلد نيستم جز قدم زدن در پياده رو ها و چشم چرخاندن به جست و جويت.
من هرچه بلد نباشم، #چشم_به_راه ماندن را خوب بلدم!
#فاطمه_سادات_مخبر
https://telegram.me/famoonevis
زينب سادات ^_^
96/9/14