پيام دوستان
+
خدا رو شکر که همه چي تمام شد سخته خانواده ام بهشون بگم تا حالا دروغ پي گفتم و از اول بازنده بودم ولي ديگر هيچ چيز گه بخواهد گفته هاي من و باورهاي من را به قولي مي شد گفت که مي تواند از بيان نيازم به اين که در کارم به دنبال کسب اش باشم ديگر وجود ندارد و من هم ميروم به سمت سرنوشتم که جدا از باورها و اعتقادات و عشق اول و آخرم هست هرچند چه پتشاپ و چه در سرزميني ديگر که صدبار سخت تر از خدما در وطنم است
.:راشد خدايي:.
ديروز 3:49 عصر
كيوان گيتي نژاد و
من ميروم دوستان ولي نگيد حالا که منفعتي برايش نمانده رخت شفر بست و گذاشت رفت نه من دوستون دارم امروز دوستون دارم را به شکل فارغ از هرگونه نياز مي گم هرچند منتظر بوديد جز جگرم را ببينيد مستعثل شدن و خلاصه وحشي و يا به قول بعضي ها مي خواستيد شاهد اين باشيد که اين مجنون قيد ليلي و فرهادي که کوه را دگر نمي کند و قيد شيرين را زده اما اشتباه شما همين بود که تاريخ عوض
كيوان گيتي نژاد و
نميشه کرد و اين اختلاف تاريخي همان تناسلي است که در مورد عشق ورزي و عاشقي و معشوقي مثل شهادت و دوباره براي عهدي که با خدا بستند و براي حضور در زبر الم علمدار حيدرثاني بعد از شهادتي که نياز به ياري هيچ کس نيست اين قلم را خودم بشخصه طوري مي ستايم که دوستان تماشاگر هيج ميلي براي شرط بندي در اين سکانس مجنون قصه شما و مجنون وجودي من ارزشي برآب شرط بندي
.:راشد خدايي:.
سلام بر برادر عزيز
.:راشد خدايي:.
ميل ترک وطن کردي؟ اينجا هواش بهتره
+
يکي از دوستانم تعريف مي کرد از جلوي دادگاهي مي گذشت که يک دختر خود سوزي کرد کسي نديد مشکل اش را ولي من اون روز زياد تعمق نکردم روي اين مسئله ولي الان مب فهم ام اون چقدر شجاع بود يا اينکه عذابي که مي کشيد آنقدر سخت بود و زندگي و نامردمي هاي مردم و خدايي که بخواهد عذاب بفرستد اگر طالع کسي سياه باشد اون در نابودي آن فرد هيچ شکي نمي کند و حتي توبه اش را هم به درگاه نمي پذيرد
كيوان گيتي نژاد و
ديروز 3:29 عصر
من امروز به شجاعت اون دختر تعظيم مي کنم ولي نمي خواهم اونو بخاطر کارش تقبيح کنم هرچند حرکت اون براي نظام ما هزينه بدنامي زيادي داشت و اگر روزي من چنين کاري کنم نمي گذاشتم از دردم صهيونيست ها به نفع خودشون برداشت کنند و در برابر ناظرين فرياد ميزدم من براي کساني خود را مي سوزانم که خون را به دل مولايم و اولادش خون کردند کساني که با ظلم و
رفتار ضد انساني شان نظام ما و رهبر ما را دست مايه ناراحتي ها و هنجار شکني هايي کردند که شايد با سوختن من توجه ملت حزب الله حقيقي و حيدريان عالم آگاه شوند فاسدان و حق خورها چه بر سر نظام و رهبري ما آوردند من سرباز حيدري سيد علي ام و ميسوزم براي اينکه بيشتر از اين درد دل پدرم را از دست مفسدين که خون را به جگر او آوردند بفهمند هميشه اعتراض براي نابودي لرزش ها نيست بلکه در جهت دفاع از
تا ابد پايدار و دعا گو هستم از خدا مي خواهم در ااين لحظه به من جاني و به من قدرتي اهدا کند تا بتوانم سر منشا ظلم و ستم را که اداره ثبت مي باشد و کارمندان نامرد و ضعيف کشي که من را شکست اند و خورد کردند و به کثيف ترين روش ممکن بر من ظلم کردند و هيچ کس هيچ کس نخواست اين ظلم را بشنود و ببيند شاي اين براي اين بود که يک نفر قرباني شود تا توجه ها به جايي که بيشترين ظلم ها به امثال من روا شد و کسي نديد
حالا با مرگي که هميشه آرزوي شهادت مي کرد به سرحد فوران به لرزه درآيد و براي اين تابوي ظلم شکني چه کسي بهتر از يک حيدري که اساس حرکت اش دفاع از آرمانها و وجود نازنين مولايم سيد علي و اولاد اش است از خداوند مي خواهم به من اين قدرت را عطا کند که در قيامت خجالت زده پدرم و برادرانم نباشم و بگويم بابا انتقام من و بگير و چون نسيم ديگر صداي من را به شما قطع کرد تنها چاره ام براي ندا با شما اين بود
كيوان گيتي نژاد و
103/2/25
خيلي خسته ام ديگر نمي خواهم ديگر هيچ چيز نمي خوام فقط رهايي از خود مي خواهم در شهري که شهادت بهايش پرداخت نمي شود من امروز خوش تر م خدا رو شکر مادر گلسا با او آشتي کرد و من ديگر براي شهادت غم گلسا ندارم من بيشتر از گلسا درد ياران دارم آيا راضي ميشويد من در خود در غربت گم شوم تا اينکه در برابر بيعتم در خاک دشمن خاک شوم؟آيا اين است تصميم عاقلان دهر؟من که ديوانه ام مي گويم
شهادت در خاک نيز صدبار بهتر از آن است که اين ديوانه را غربت به عيش و نوش بينيم من هرجا بشم سربازي هرچند بهتر آن است في الحال که مي دانم همه در خارج از سرزمين پي شهادت اند مرا به حال خود نهند که جان در غربت شادي را بطلبم در حالي که مردانه در خاک اسرائيل شهادتي که دوستانم را هم بالا برد اين عاقلانه است اگر مي دانستيد چقدر سودمند است که من شهيد وطن شوم اولي
همينطوري مي خوان ببينم تيمارستان چه برسه وقتي بفهمند اونايي که دوستم مي خونم يک هوت و يک نسيم و سکوت محض اند و حافظ با من حرف ميزنه بيشک چز تيمارستان يک عمر زنجير شما هم مي دونستيد براي اينکه زماني چنين حرفي نزنم چطوري باهام ازمايشتون انجام بديد هيچ کس حرفم قبول نمي کنه هيچ تيمارستان هم براي هميشه کنارش من و جاي مي داد و روشنگري و درويشا چه حالي مي کنند من خودم مي دونم
+
خسته و مريض از عاقبتي وخيم و سخت با درزهاي واپوشاني شده که مو را بر تن خلايق سيخ مي کند اگر از پي تقدير بود اينهمه دست به دست کردن براي چه بود اگر ياري بود که في الحال فکرش هم در خيال معطل و جامانده است براي من انجام و بزمش خواب هم نبود و آنجا که دلم خوش بود به قبول شفاعت ام از اين دل خسته خاطرخواه اي ديگر باقي نمانده جهان روي تلخ خود را بر من آشکار کرد حوائج ام را سرکوب و خود را آواره داشت چرا
+
دلا بندم کن به ديدار يار جاني ام که جان دارم و به جانان همچو تو دلداده ام.خوشا آن شب که پرده ها بر افتد از پي روي ماهش!!!من چه گويم که با خنده اش پس نزند مرا با اين حال و خيال افسرده ام
كيوان گيتي نژاد و
103/2/15
آنانکه خاک را به نظر کيميا کردند والله کيميا کردن که از اين خراباتي ديروز چند خرابه و چند شهر برباد رفته و چند سگ بي نشان چند باغ برکتش فتاده صد زن بي شوهر خود مانده تا کله در گل از فرط دشمن و چاهها که آمده از سرش گذشته کله پا شدنش خدايا شکرت هنوز قتلش تاخير افتاده وگرنه با اينهمه بدبختي آن بخت که تو مي خواهي و مي بيند خدابخير کرد چشم بد همون کور اين بنده عجب شانسي دارد
دوستانم پدر برادرا استاد دوستانم همه آنهايي که به من سوا فکنديد و زندگي دوباره بخشيديد اي آنکه درد را آوردي که درمانم آموزي اي آنکه برسرم آوردي تا از سرم براي هميشه اينگونه شر ها را به دور ريزي اي خدايي که توبه ام را گرفتي با هيچ پولي و سکه اي به کس نفروخته اي قاضي الحاقات يا مکرم الحال و واحوال حبت قلوبنا علي دينک وفق الاحوال حالم را خوب کن تا برتو نشان دهم جند مرد حلالم
+
آن خوش خبر کجاست که اين فتح مژده داد تا جان فشانمش چو زر و سيم در قدم
كيوان گيتي نژاد و
103/2/15
خدا به خير کنه اونقدر در زندگي مشکل پيدا کردم و اينقدر ضعيف و درمونده گشتم اينا رو نمي گم رحم کسي در حق ام کنه گه اگر ذره اي فکر مي کردم که اگر بگم خسته ام و کم آوردم کسي مي تونه عاقبت فردا را به خير کنه مي گفتم و منتظر نتيجه ميشدم ولي الان کلي براي پزشکان محترم مي گم درمونده شدم حالا بگيد دشمنت درمونده بشه يک تعارف اميدوارانه است ولي واقعا شده ام و ديگه به چيزي
+
بار دگر رويا زود تموم شد و اينبار واقعا بايد راهي ميله ها شوم و احساس مي کنم اينطوري بهترشد چون ثابت مي کنم نرده ها هم جلوي عشق من را سد نکرد و واقعيت اين است که يک عاشق در برابر جهاني عاشق چقدر بها دارد و اين همان چيزي بود که شما به من آموختيد
كيوان گيتي نژاد و
103/2/11
آمده ام به دوستان رويايي خود بگويم ديگر وقت رفتن آمده بايد بروم خيلي زود از هم دور ميشويم آنجا که آلوين ويلو ميشا طلا را بايد به دست سرنوشت بسپارم و آنجا که ديگر ذهنم توان پر کشيدن ميان اين صفحات را نداردبيشک راه حيدري در زندان هم جريان دارد و اين آزمون ده سال ديگر شايد به کل ما را با هم غريبه کند پرواز بر بال توهم عاقبت اش همين بود
بايد باور مي کردم که از آن کوچه عشق گذشتن من يک اشتباه نابخشودني بود و هيچ کس انتظار يک آدم لاابالي مثل من را هرگز نمي کشيد جاي من و طريقت من اينگونه واقعي تر است بايد راهي شوم راهي آن ديار آشنايي با امثال من آن دياري که پايان آرزوهايي ست که داشتم و دارم ولي دنيا و عاقبت واقعي من به آنجا ختم ميشود بايد بروم جايي که بفهم ام بهاي عشق يک طرفه بوده و بدانيد
کلس شنيده ام او به رسن حود وحشي را رام مي کند هر که را که با او نشست رام مي بينم اين چه سريعتر کيوان پشت ات خالي است ولي جلو رويت پر از عشق و اميد پوچ و خالي است ولي داداش غم مگير از اين زندان آزادي پر بکش به سوي ما نمي توانم داداش پاهايم سوزاندي دلم را شکستي غم نشسته پرواز نتوان کرد
+
چقدر گاهي دلم براي روزهاي خوش پارسي و دوستانم تنگ ميشه
يادت بخير
در انتظار آفتاب
103/2/8
786.سلام.چقدر دلم براي مادر هما.نهانخانه جان کفش هاي مکاشفه.در انتظار آفتاب تنننننننننننننگ شده..............و هفت آسمان.دختردوست داشتني و.....
+
سن وبلاگم 15 سال و 5 ماه و 5 روز شده :)
اسپايکا
103/2/5
15 سالم بود، مثل هميشه پشت سيستم تو اتاقم، صفحه ثبت وبلاگ جديد جلوم بود تو فکر انتخاب يه آدرس براي وبلاگم بودم چند تا اسم اومد به ذهنم ولي قشنگ نبودن چيزي که ميخواستم رو نميرسوندن يهو از پسرخالم که چند ترم زبان جلوتر از من بود و کنارم رو صندلي نشسته بود پرسيدم پيشرفته به انگليسي چي ميشه گفت Advanced گفتم همين خوبه و دکمه ثبت رو زدم :دي
+
يادمه اينجا يه آ.مرصاد سيستاني داشت ...يه آ.ابوالفضل صياد ...يه آ.محمدمهاجري ....يه اميدآروين ....يه خاله مهتاب ....يه نگاه منتظر ....يه دستان خالي.....شقايق بانو..دکتر نگو بلا...الهام بانو...محبوبه*..سرباز133
کلبه تنهايي*مريم*
103/2/5
10 فرد دیگر
87 فرد دیگر
+
#راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي
kjkhjkhjkh
103/2/4
+
منم تشنه ام ...
تشنه يک جرعه آب حرم ...
و دلتنگ مشهدالرضا ...
*السلام عليک يا علي بن موسي الرضا عليه السلام*
پيام رهايي
103/2/4
+
تسويه حساب کردن با گذشته، به اين معناست که ما بايد هرگونه کار ناتمام در رابطه با هر شخص، پروژه يا فعاليتي را که با آن درگير بودهايم به سرانجام برسانيم.
ما نميتوانيم زندگي جديد خود را روي ستونهاي سست گذشته؛ کارهاي ناتمام؛ قراردادهاي لغو شده و کلا مسائل حل نشده بنا کنيم....
* راوندي *
103/2/3
+
+
گاهي دلت ميخواهد
به اندازه ي تمام دنيا
از غوغاي *واژهـ ها* به سُـکوت عليه السلام پناه ببري
و گاه ميخواهي بلندترين واژه هـايَت را
بر سر دنيا *فريـاد* بزني
و دست آخر
هروله کنان ميان سکــوت و فريــاد
با خود زمزمه کني:
*«وَ تِلکَ الاَيّامُ نُداوِلُها بَينَ النّاس»*
.
.
آفتابــ
پيام رهايي
103/2/2
+
هُوَ الصبور...
من انتظار کشيدن را بلد نيستم
اما اين را خوب ميدانم...
وقتش که برسد
تو خوداَت ميآيي،
«*نا گَـ ـهان*»...
در من *شِـ ـعر* ميشَوي...
و از لَبـ ـهايم *سَرازيـ ـر*...
.
.
آفتابــ
پيام رهايي
103/2/2