پيام
+
شبي از پشت يک تنهايي نمناک و باراني،تورا با لهجه ي گلهاي نيلوفر صدا کردم،تمام شب براي باطراوت ماندن،باغ قشنگ آرزو هايت دعاکردم پـس از يـک جستـجوي نقره اي،در کــوچه هاي آبـي احساس از بين گلهايي که در تنهايي ام روئيدتورا با حســــــــرت جدا کردم ... !؛نمي دانم چرا "رفتي "نمي دانم چرا ، شايد خطا کردم. وتو بي آنکه فکر غربت چشمان من باشي ،نمي دانم کجا ، تا کي ، براي چه ... ( ولي رفتي )"ادامه در نظرها"
جزتو
92/1/9
به سوي افق
وبعداز رفتنت آسمانِ چشم هايم خيس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسي حس کرد،من بي تو تمام هستي ام را از دست خواهم داد ....؛ومن با آنکه مي دانم تو هرگز ياد مرا با عبور خود نخواهي برد،هنوز آشفته ي چشمان زيباي تو ام ، برگرد ...!