شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار
ما اومــــديم اينجا جمع شديم که فقط دل نوشته بگيم چيزايي رو بگيم که نميتونيم تو دنيايي واقعي مطرحش کنيم اگه هستي بسم الله.....♥

پيام‌هاي اتاق

چراغ جادو
+ *زمان زود مي گذرد* گاهي انقدر غرق در روزمرگي هستي که يک روز وقتي موهايت را با دقت در ايينه شانه مي کني متوجه تارهاي نقره اي مي شوي *خداي من* مي درخشد در سياهي موهايت موي سياه تبديل به نقره ميشود اين يک تلنگر است *وچقدر بيصدا موهايت فرياد مي زنند* **********
:-|
:D چرا اين شکلي شديد اقامدير
بعدی همه 10 نظر قبلی
آواي من
چقدر از متنش خوشم اومد...افرين
چقدر زود دير ميشود
+ مهربان با توام....آره تويي که با اين همه گناه و خطا بازم دوستم داري...تويي که در همه حال منو مي بخشي...آره ما آدما بايد از تو ياد بگيريم که با هر بهونه اي با هم قهر نکنيم با هر بهونه اي به هم تهمت نزنيم با هر بهونه ايي رابطه هامون رو خراب نکنيم...خدا خيلي دوست دارم...نويسنده سعيد@};-
+ تنظيم به روي *لبخندت شگفت انگيز ترين* پديده عکاسي است...*ماه من* هميشه بخند.(نسرين اذر 94)
خيلي زيباست
خوب بود....
همه 7 نظر
قشنگه
آواي من
ممنون حرف امروز من
+ انسان.آدم.مرد.زن.دختر.پسر.جوان.نوجوان.کودک.خردسال.......تا کي گذر عمرت را مي بيني و همچنان در حال پيدا کردن خودت هستي...تا کي خودت را پيدا خواهي کرد...نويسنده سعيد@};-
+ چطوره حال شما.... چطوره احوالتون.... من اومدم پارسي يار....با کلي حرف و خيال...اگه ميخوايد شاد بشيد....خوشحال و سرزنده شيد...بيا با من حرف بزن....درد و دلت رو بکن...خخخخخ بهتره به جاي دل نوشته بزنم تو کار شعر...:D نويسنده سعيد@};-
سلام بانو...@};-
+ امروز را خواستي تا با آن ديروزهاي رفته ات را جبران کني...حيف از اين همه ديروزي که به پاي امروزت ريختي...نويسنده سعيد(دل نوشته ام)@};-
@};-
+ زندگي را بخش بخش کن چند بخش است....دير جنبيدي تمام شد...مرگ را بخش کن مرگ يک بخش است.....قدر باهم بودن هايمان و زندگيمان را بدانيم زود دير مي شود.....نويسنده سعيد@};-
@};-
+ تازه کن حالم را با وجودت..چشمانم هرگز از ديدنت سير نميشوند.نسرين
@};-
+ از وقتي دنيا آمده ام فقط دارم کتاب زندگيم را از اول تا آخر ورق ميزنم و طولي نخواهد کشيد که به صفحه ي آخر آن خواهم رسيد...اي کاش يک صفحه از آن را ميخواندم...تا زندگي کنم...نه اينکه زنده باشم...نويسنده سعيد@};-
@};-
+ شبرنگ زدم به خودم تا بي دليل نديدنم را بهانه نکني...من هميشه هستم تو تاريک مي بيني...نويسنده سعيد@};-
@};-
+ ستاره آي ستاره چشمک بزن دوباره...ميخوام که بچه بشم يادم بياد دوباره....اون وقتا رو که بودم عاشق يک ترانه...ترانه ام قشنگ بود زندگيمون عسل بود...آدماشم مهربون...حرفامونم خوش زبون...رفيقامون بامرام...تا اينجاش عشقم کشيد نوشتم بقيش حسش نبود...نويسنده سعيد@};-
@};-
+ اي روز پر خنده هايي ,اي شب برخلاف روز گريايي , يه رويي پشت اين روي من هست که در شب و روز دچار تفاوتايي ...عسل
قشنگ بود.......@};-
ممنون @};-
+ راه مي رفتم ، پاهايم درد گرفتند و ديگر قدرت راه رفتن را ندارم ! راهم, طولاني, است و با چشــم مردم, طــوفاني , يک دستي مرا بلند کرد حــس کردم دست پاهايم خوب شدن و توانايي راه رفتن را نيز به دست اوردم به بالا نگاه کردم ديدم دست خداست!!!عسل
عمومي هم گذاشتم ....
قشنگ بود...آفرين...@};-
مرسي @};-
:)
+ هي اونايي که ميگيد خدا چرا من چرا من....يکم هم بگيد چرا او چرا او...نويسنده سعيد@};-
@};-
+ سيب را دوست دارم چون در هر صورت نصف ديگه ي اون مال تو هست و اين دو نصف هيچ تفاوتي باهم ندارند.... نويسنده سعيد@};-
@};-
ساعت دماسنج
گروه « افـــــــــــــکار بن بست »
vertical_align_top