پيام
+
وصيتنامه شهيدي بود روي ديوار: «به نام خداي خون خداي خون سرخ حسين خداي شهدا. من ميثم عليپور فرزند احمدرضا و اينجا 3 راه شهادت است. فاصلهاي با شهرک دوئيجي نداريم. کنارم هرچه هست شهدايياند که آرام خوابيدهاند الا رزمندهاي که دارد درد ميکشد. تير همين دقايقي پيش به پهلويش خورد… يا فاطمه زهرا… ديگر صدايي از «محمد» نميآيد. او هم به کاروان شهدا پيوست و من هنوز…
* هاتف *
91/2/29
حسان
از پيرمرد صاحب رستوران پرسيدم؛ چرا مابقي وصيتنامه اين شهيد را نگذاشتي؟ گفت: اين شهيد در همين لحظه تيري به قلبش ميخورد و به شهادت ميرسد. دقت نکردي که بخشي از کاغذ هنوز هم به رنگ خون است؟! ـ با اين شهيد نسبتي داشتيد حاج آقا؟ پيرمرد گفت: پسرم بود. من گفتم: چرا حالا مشکي پوشيدي؟ گفت: امروز سالگرد شهادت ميثم است. الان 20 و چند سال است که هر دوشنبه براي ميثم مشکي ميپوشم. فداي علي اکبر حسين!
حسان
حكايتش را حسين قديانى در وبلاگش نوشته بود. http://ghadiany.ir/1389/4451