سلام..به اتاق جن و ارواح خوش امدين:)..اين اتاق رو ساختم تا هرکدوم از دوستان هرچيزي در اين زمينه ميدونه ويا ديده براي بقيه تعريف کنه اولين داستان رو خودم تعريف ميکنم...
پيامهاي اتاق
+
اسيرخوش اومدي:).هرکس که عضو اينجا ميشه بايديه داستان از خودش تعريف کنه..نوبت توئه
اسيرعشق...
91/8/1
+
امير جون تو هم خوش اومدي عزيزم:)همونطور که به اسير گفتم به تو هم ميگيم هرکس عضور اينجا ميشه بايديه داستان ازخودش بگه به قول اسير همون خاطره:)
قاطي پاطي•نازنين
91/5/31
+
جن يک واقعيت است يا افسانه
؟؟؟
قاطي پاطي•نازنين
91/5/31
در ميان انسانها بر سر خلقت نظام عالم دو ديدگاه کلي وجود دارد، عده اي که همه چيز را ناشي از خلقت ذات الهي مي دانند و گروهي ديگر که سرمنشا خلقت نظام عالم را در طبيعت جستجو مي کنند. اگرچه ميان آنان اختلاف نظرها بسيار عميق و اساسي است، ولي هيچ يک از اين دو گروه نتوانسته اند وجود موجودات ماوراؤالطبيعه را انکار کنند.
آنهايي که خداباورند و به روح و معاد معتقدند (غير از مسلمانان) از آنها به عنوان ارواح خبيثه و يا ارواح شرير و يا شيطان ياد مي کنند، برخي هم آنها را موجودات فضايي قلمداد مي کنند، ماديون هم که اعتقادي به ذات الهي و قدرت پروردگار ندارند، اين موجودات را همان انسانهاي اوليه اي مي دانند که در سير تکامل بين انسان و ميمون حيران مانده و به شکل و شمايل غريب درآمده اند و يا حتي برخي از ......
ومشهور در احضار جن و از متبحرين در علم ابجد و حساب مربعات بود در مجلس ما حضور يافت،چادري آوردند، دو طرفش را به دست من داد و دوطرف ديگر را به دستهاي خود گرفت. اين چادر به فاصله دو وجب از زمين فاصله داشت. در اين حال جنيان را حاضر کرد، صداي غلغله و همهمه شديدي از زير چادر برخاست. چادر به شدت تکان مي خورد چنان که نزديک بود از دست ما خارج شود. من محکم نگه داشته بودم،
بودم، آدمکهايي به قامت دو وجب در زيرچادر بودند و بسيار ازدحام کرده و تکان مي خوردند و رفت و آمد داشتند، من با کمال فراست متوجه بودم اين صحنه، چشم بندي و صحنه سازي نبوده و صد درصد وقوع امر خارجي بوده است? (رجايي، تهراني جن و شيطان ص 47)
اينها شمه اي بود از آيات قرآن کريم و احاديث و روايات که هر گونه شک و شبهه اي را در وجود واقعيت جن به يقين تبديل مي سازد
+
چندهفته پيش چندتا از اشناهامون هرشب تا صبح با ابجي هام تو خونمون احظار روح ميکردن...هرچي بزرگترها ميگفتن نکنين اينا روح نيستن جنن ديگه نميرن از اين خونه اينا گوش به حرف نبودن...حالاواقعا همونطوره...يه شب ابجيام چند نفرو ديده بودن رو پشت بوم به شوهر خالم خونه بغلي زنگيدن اونم رفته بود بالا ولي کسي نبود..شب بعد
پسردريا..d.f
91/5/7
منوبا دوتا دوستام تو اتاق بوديم ساعت 3 شب بود بعد تا رفتم دم در اتاق ابجيم تو حياط بود گفت اون دزدا دوباره اومدن سريع دوستامو صدا زدم پريدم بالا ولي هيچکي نبوداومدم تو اتاق تا اومدم تو اتاق مامانم پشت پنجره رو زد پنجرمم تو اون خونه بغلي بازميشه پشت بومون يکيه وصله بهم مامانم گفت بروببين کي بالاس هي داره سنگ ميزنه گفتم من همين الان دارم از بالا ميام هيچکي نبود...پري شب
ساعت 2 شب از بيرون اومدم خونه در حياط رو بستم داشتم موتورو قفل ميکردن از طرف حموم يه صدايي اومدرفتم ديدم تاريکه لامپا خاموشه ترسيدم برم ولي خيلي کنج کاو شدم صداي چيه لامپو زدم ديدم يه کاسه رو اب گرم کن گذاشته بودافتاده..تعجب کردم با خودم گفتم شايد باد انداختتش ولي هيچ بادي نميومد..رفتم طرف موتور قفلش کنم دوباره يکي سنگ انداخت کنارم رفتم درحياط که برم -
ببينم کي بالاپشت بومه کنار دربودم ميخاستم يواشکي برم متوجه نشه ميخوام بيام بالا يهو بپرم بالا کنار در بودم دوباره يه سنگ انداخت سريع درو گرفتم خودم کشيدم بالادو ثانيه هم نشداومدم بالاولي هيچکي بالانبود...فهميدم يه خبرايي هست!!يعد فرداش که به مامان اينا تعريف کردم گفتن اره چندروزه اتفاقايي عجيب تو خونه ميوفته صدا مياد وسايل ها گم ميشن چندروز بعدپيداميشن همون سرجاشون!!!